افراد در بورس سرمایه گذاری می کنند تا درامدزایی داشته باشند. فرض اصلی تمامی افرادی که تصمیم به سرمایه گذاری می گیرند، خرید سهام و اوراق بهادار با قیمت کمتر و فروش با قیمت بیشتر میباشد. با وجود اینکه این دیدگاه منطقی به نظر می رسد اما دیدگاه غالب این است که " شما نمی توانید بازار را شکست دهید". زیرا بازار هوشمند می باشد و همیشه پیروز خواهد بود. مفهوم کارایی بازار را اولین بار ، Bachelier در سال 1900 در پایان نامه ریاضیات خود پیش بینی کرد.
رویکرد بازار هوشمند بیش از 40 سال در مباحث مالی ، رویکرد اصلی بوده است. Fama در سال 1970 بازار هوشمند را اینگونه توصیف کرد: بازاری که ارزش اوراق در آن همیشه بازتابی از اطلاعات موجود می باشد.
Fama در سال 1970 سه نوع از اطلاعات موجود که می توانند در در قیمت ها تاثیر بگذارند راتوصیف کرد: انواع ضعیف ، نیمه ضعیف و قوی. اطلاعات ضعیف تنها به قیمت ها و عملکرد گذشته بورس اشاره دارد. اطلاعات نیمه قوی علاوه بر قیمت ها ی گذشته به اطلاعات عمومی موجود نیز تکیه دارد مانند افزایش تعداد سهام شرکت ها، گزارشات سالیانه شرکت ها و مسائل جدید اوراق بهادار و از این قبیل. و در نهایت اطلاعات قوی به تمام اطلاعات موجود برای هر شخصی و در هر زمانی در مورد اوراق بهادار از جمله اطاعات شخصی اشاره دارد. در واقع ، اعضای داخلی سازمان از اطلاعات جدیدی که هنوز بر قیمت ها تاثیر نگذاشته است سود می برند.
محققان با مطالعه روند تغییر قیمت های بازار تصمیم گرفتند یک مدل جهانی ارائه بدهند که بتواند تغییرات قیمت را پیش بینی و تفسیر کند. مشکل یک روند تحقیقاتی بهینه برای اولین بار توسط Pearson (1905) مورد بررسی قرار گرفت. اگر تغییرات قیمت ها به صورت تصادفی باشد، یک چالش بزرگی پیش روی تحلیل گران بازار سهام جهت پیش بینی قیمت های آینده قرار خواهد گرفت.
Pearson این مسئله را تشبیه به پیدا کردن یک آدم مست که در بیابانی رها شده است کرد. این آدم می تواند هر مسیر را در هر مسافتی به صورت تصادفی طی کرده باشد. تنها می توان پیش بینی کرد که محتمل ترین جایی که می توان او را پیدا کرد باید جایی نزدیک به نقطه شروع باشد. این مسئله به عنوان مدل پیاده روی تصادفی شناخته شده است. این مدل بیان می دارد دلیل تغییرات تصادفی قیمت ها، تغییرات غیر قابل پیش بینی اطلاعات بازار می باشد. در واقع این قیمت ها نیستند که به صورت ناگهانی تغییر میکنند، این اطلاعات هستند که به طور غیر منتظره تغییر می کنند.
از پیش فرضهای تئوری هوشمندی بازار این می باشد که سرمایه گذاران هنگام مواجهه با اطلاعات جدید منطقی رفتار می کنند. هر چند مطالعات جدید از یافته های محققان در حوزهای رفتاری و اجتماعی استفاده کرده و از رویکردی روانشناسانه بهره برده است. یافته های حوزه روانشناسی نشان می دهد افرادی که توانایی پردازش اطلاعات محدودی دارند، در تصمیمات خود سو گیری داشته ، مستعد اشتباه بوده و بیشتر به نظرات دیگران برای تصمیم گیری اتکا می کنند. تمام این ضعف های انسانی ، مدل پیاده روی تصادفی در هوشمندی بازار را نقض می کنند.
در سال های اخیر، تحقیقات مالی بر پایه رفتار شناسی ، جنبه های روانشناسی سرمایه گذاران را بررسی می کند. مانند حوصله ، میزان اعتماد به نفس، میزان واکنش به موضوعات ، ریسک پذیری، حسی که در برخورد اول منتقل می کنند، موقعیت اجتماعی، تاثیرپذیری از عکس العمل غالب افراد و میزان اطمینان در تصمیم گیری. به عنوان مثال، سرمایه گذارانی که اعتماد به نفس بیشتری دارند احتمالا عکس العمل های شدیدتری را نشان می دهند. Grinblatt و Keloharju (2001) یافتند که زبان، فرهنگ و موقعیت جغرافیایی در روند های سهام تاثیر گذار هستند.
بدون شک این تئوری ، خدمت بزرگی به فهم بازار سهام کرده است. اما با وجود سادگی و هوشمندانه بودن ، پیدا کردن یک تئوری جهان شمول که تغییرات قیمت ها را کامل بیان کند، بسیار مشکل است. (Dimson & Mussavian, 2000)
تعداد زیادی از تحقیقاتی که انجام شده، از این حقیقت پرده برداری کرده که در استثناهایی که در این تئوری وجود دارد، اطلاعات به تنهایی باعث تغییرات قیمتی نمی شود. در حال حاضر دلایل کافی مبنی بر انحراف قیمت ها تحت تاثیر عوامل روانشناختی ، جریان های مقطعی و خرید و فروش های ابلهانه وجود دارد. خرید و فروش ابلهانه به سرمایه گذاری های غیر منطقی و بدون استفاده از اطلاعات موجود اشاره دارد. به طور کلی بیشتر سرمایه گذاران از این نوع هستند.
با توجه به تئوری بازار هوشمند، سرمایه گذاران تصمیمات کوتاه مدت بسیار منطقی جهت افزایش ثروت خود می گیرند. متاسفانه این نظر تاثیر زیادی بر مدیران و کارمندان گذاشته است. افراد بیشترین پاداش را در ازای کمترین تلاش و در زودترین زمان می خواهند.
بیشتر سرمایه گذاران فقط به سوددهی های کوتاه مدت فکر می کنند. برای بیشتر مدیران و کارمندان نیز همینطور است. بازه زمانی که بیشتر افراد امروزه در نظر می گیرند حدود سه ماه است. این تمرکز کوتاه مدت به این خاطر شکل گرفته که مدیران و کارمندان بر مبنای عملکرد سه ماهه خود ارزیابی می شوند. در نتیجه آن ها هیچ وقت به عملکرد طولانی مدت خود یا شرکت فکر نمی کنند. آن ها هیچ وقت به این فکر نمی کنند که چگونه می توانند با سرمایه گذاری بلند مدت ، بیشترین نرخ بازگشت را تجربه کنند.( لزوم استفاده از ارزیابی عملکرد های با رویکرد بلندمدت مانند BSC)
متاسفانه این دید کوتاه مدت ، در مجموع، عملکرد شرکت، مدیر و کارمند را با مشکل رو به رو ساخته است. هرکسی نیاز به هم سرمایه گذاری های کوتاه مدت و هم سرمایه گذاری های بلند مدت جهت افزایش عملکرد نیاز دارد. اگرچه برای این رویکرد باید شیوه ارزیابی عملکرد تغییر کند. مثلا کارمندان هم به ازای عملکرد کوتاه مدت و هم بلند مدت خود پاداش داده شوند.
طبق نظریه بازار هوشمند، تمام افراد منطقی عمل کرده و اطلاعات موجود را در لحظه، جمع آوری و استفاده می کنند. وظیفه شما به عنوان مدیر این است که هم به کارمندان خود وهم به عموم مردم کمک کنید که هنگام خرید و فروش سهام منطقی عمل کنند. همچننین کمک کنید تا متوجه اهمیت سرمایه گذاری بلند مدت و تحت تاثیر قرار نگرفتن اخبار موقتی بد درمورد سازمان یا بازار برای خرید و فروش سهام ، نگیرند.
بسیاری از مدیران امیدوارند که کارمندانشان در کارشان نیز چنین کنند. متاسفانه، در اغلب اوقات کارمندان منطقی عمل نمی کنند و در کارشان نیز مانند خرید و فروش اوراق، از خود سو گیری نشان می دهند. امروزه مدیران تراز اول می دانند که کارمندانشان روبات های هوشمندی نیستند که همیشه منطقی عمل کنند. آن ها جنبه های روانشناختی و رفتاری ( مانند ریسک پذیری، اعتماد به نفس کم و زیاد ، قطعیت کم و زیاد ) را که می تواند در تصمیمات کارمندان تاثیر گذار باشد، نیز در نظر می گیرند.